معرفی کتاب مردی که خواب نمیدید؛ خاطرات اسیر آزادشدهی ایرانی اسدالله خالدی
«مردی که خواب نمی دید» خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی، مهندس اسدالله خالدی به قلم داود بختیاری دانشور است. «خبر را از رادیو شنیدم. انگار که از خواب پریده باشم. تازه از سرکار برگشته بودم و تو اتاقم مثل همیشه در را رو خودم قفل کرده بودم. حرفهای امام را زیر لب تکرار کردم. بعد ایستادم جلوی آیینه کمد. سفیدی موهایم تو ذوق میزد. ـ پیر شدی … اسدالله … داش اسدالله … ـ آره … فقط ولی نه آنقدر که نتوانم اسلحه بهدست بگیرم. ـ یعنی میخواهی دوباره همه چیز را ول کنی و بروی؟ ـ آره … رفتن برایم میماند … خانه و تجملاتش را تو کارنامه اعمالم نمینویسند. ـ بچهها چه؟ … آنها به پدر نیاز دارند … ـ دوستشان دارم … ولی الان موقع احساسات نیست … تازه مادرشان بالای سرشان است … خوب تربیتشان میکند … از این بابت خیالم جمع است. ـ پس میروی؟ ـ آره … آره … باید بروم. ایستادم جلو پنجره که تو حیاط یهودیها باز میشد. حیاط به خرابهای تبدیل شده بود. همه جا پر بود از آشغال و علفهای هرز. در اتاق را نیمه باز کردم. سینی غذا جلو در نبود. صدای نوکر و کلفت خانه از طبقه پایین بلند بود. در را هم باز گذاشتم و برگشتم رو موکت پرزدار کف اتاق دراز کشیدم. تا جایی که میشد اتاق را از تجملات خارجی و ایرانی خالی کرده بودم. لخت لخت بود. چشمم افتاد به ساکام. از روزی که از مهران و کربلای یک برگشته بودم باز نشده بود.»