مشتری گرامی این آدرس کانال انتشارات حوزه علمیه خراسان در ایتا می باشد. https://eitaa.com/Entesharatkh

تنظیمات
جستجو در عنوان محصول
جستجو در معرفی محصول
جستجو در توضیحات محصول
جستجو بر اساس ناشران
انتخاب همه
unpublishered
آیین فطرت
ابراهیم هادی
امام حسن بن علی علیه السلام
انتشارات ادبا
انتشارات حوزه علمیه خراسان
انتشارات داعیه
انتظار مهر
انقلاب اسلامی
به نشر
بوستان کتاب
جهان دانش
دارالتفسیر
دارالعلم
دارالفکر
دانشگاه علوم اسلامی رضوی
دبیرخانۀ شورای عالی حوزه علمیه خراسان
دفتر انتشارات اسلامی
روایت فتح
سایر
ستاره ها
سوره مهر
صدرا
عروج اندیشه
لیله القدر
مجمع الفکر الاسلامی
مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه (قم)
مرکز نشر اسراء
مکز مدیریت حوزه های علمیه
نشر هاجر
نصایح
پژوهشکده و دانشگاه (سمت)
کتاب طاها

سبد خرید

پیشنهاد شگفت انگیز

شنود تجربه ای نزدیک به مرگ

ناشر : unpublisheredابراهیم هادیCategory:
موجودی: 2 موجود در انبار

قیمت اصلی 40,000 تومان بود.قیمت فعلی 32,000 تومان است.

2 عدد در انبار

تعداد:

معرفی کتاب شنود

کتاب شنود؛ تجربه‌ نزدیک به مرگ، رمانی خواندنی از گروه فرهنگی انتشارات شهید هادی است. در این کتاب خاطرات یکی از مسئولین امنیتی را می‌خوانیم که از مرگ بازگشته است.

این کتاب داستان و تجربه نزدیک به مرگ را بازگو می‌کند. تجربه‌ عجیبی از دنیای پس از مرگ که با آموزه‌های دیانت اسلام منطبق است و می‌تواند برای اهل ایمان راهگشا باشد. جسم او ده روزی را در بیمارستان و در بدترین فشارها گذراند و به تایید پزشکان در کما بود. اما روحش به گشت و گذار در عالم پرداخت و حقایق بسیاری را به چشم دید. حقایقی که با گفته‌های علمای ربانی درباره معاد و زندگی پس از مرگ نیز مطابقت دارد.

کتاب شنود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر دوست دارید حقایق جالبی را درباره دنیا و زندگی پس از مرگ بدانید، کتاب شنود انتخاب خوبی برای شما است.

بخشی از کتاب شنود

سال‌ها قبل، وقتی در دوره آموزشی مشغول غواصی بودم، در چند متر زیر آب گیر کردم و نزدیک بود غرق شوم. آن لحظات وقتی به سطح آب نگاه می‌کردم، خورشید را مانند یک گوی نورانی بر سطح آب می‌دیدم که هر لحظه آرزو داشتم به آن نزدیک شوم. آنجا مسیر نور خورشید را شبیه یک دالان نورانی به سمت بالا می‌دیدم. حالا پس از سال‌ها که از آن روز می‌گذشت، یکبار دیگر همان اتفاق افتاد! تمام دنیا سیاه شد. فقط بالای سرم را می‌دیدم که یک نقطه بسیار روشن می‌درخشید.

سینه‌ام سنگین بود. توجه من از آن نقطه نورانی به پایین پایم در همان اتاق کوچک جلب شد. یکباره دیدم پیرمردی بسیار نورانی و مهربان که نمی‌توانم زیبایی چهره و محبتش را وصف کنم، با فاصله کمی روی سینه‌ام نشسته! با مهربانی به من لبخند زد و گفت: می‌خواهی با من بیایی؟ آمده‌ام جان تو را بگیرم، آماده هستی؟

من که وحشت تمام وجودم را گرفته بود، مات و مبهوت نگاهش کردم. مثل نگاه ملتمسانه یک دانش آموز در سر جلسه امتحان، وقتی امتحان تمام شده و او هیچ جوابی ننوشته نگاهش کردم.

به خودم قوت قلب دادم و گفتم: بد نیست همراهش بروم. من که در زندگی خیلی کارهای مهم و خوب کرده‌ام و آدم خیلی خوبی بودم. برای همین دستانم را به سمت حضرت عزرائیل بلند کردم تا مرا همراهش ببرد. خیلی خیالم از خودم راحت بود. به خودم اعتماد داشتم و مطمئن بودم به بهشت خواهم رفت!

بدنی شبیه من روی تخت بیمارستان بود و خودم در مقابل پیرمرد!

وزن 0.15 کیلوگرم
ناشر

نویسنده

شابک

978-600-7169-35-5

قطع

نوع جلد

در حال بارگذاری ...